معاون سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات تاکید کرد: مدافع وضع موجود نیستم اما معتقدم اگر اوضاع بهم بریزد وضعیت بدتر میشود. به اعتقاد وی، نباید اصولگراها بهدنبال فساد اصلاحطلبان باشند و اصلاحطلبان هم در پی فساد آنان و هر دو قبیلهای عمل کنند. همه باید برای مبارزه با فساد بسیج شوند. سیاست کلان نیز عوض شود و مقابله با فساد مقدم بر مقابله با مخالف قرار گیرد.
درباره چالش و راهکارها در چهل سالگی انقلاب با سیدمصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزارت کشور در زمان دولت اصلاحات به گفت و گو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
مردم هنگامی که کارد به استخوانشان میرسد، دست به انقلاب میزنند
*انقلاب در چهل سالگی خود قرار دارد و وارد دهه پنجم حیات خود میشود. جامعه امروز ما به آن آرمانها و تصوراتی که هنگام انقلاب مطرح شد شبیه و نزدیک است؟
جامعه امروز ما با آن آرمانهایی که مردم به خاطرشان دست به انقلاب زدند، فاصله دارد. هنگامی که انقلاب شد به هیچ عنوان به اینجایی که امروز رسیدهایم، فکر نمیکردیم. پس باید در چهل سالگی انقلاب یک آسیبشناسی در اینباره صورت گیرد که چرا جامعه امروز با آن آرمانهایی که برایشان دست به انقلاب زدیم، همخوانی ندارد.
در این زمینه چند موضوع را باید از یکدیگر تفکیک کرد؛ در وهله اول سوال اصلی این است که چرا مردم دست به انقلاب میزنند؟ به نظر من مردم بیدلیل دست به انقلاب نمیزنند؛ آنان هنگامی که کارد به استخوانشان و جان به لبشان میرسد، دست به انقلاب میزنند. در حقیقت همه جوامع و مردمی که دست به انقلاب میزنند، در یک چیز مشترک هستند؛ رژیمی که در کشورشان وجود داشته، مستبد و فاسد است و پیشاپیش راه بر اصلاحات بنیادی بسته است.
آرمانهایی که منجر به انقلاب شد، اشتباه نبود
مساله بعدی اینکه آیا آرمانهایی که منجر به انقلاب شد، اشتباه بود؟ به باور من خیر. زیرا هنوز هم ایرانیان استقلال میخواهند و خواهان این هستند خودشان سرنوشت کشورشان را رقم بزنند. نمیخواهند سرنوشت ایران در واشنگتن، مسکو، پکن یا لندن تعیین شود. میگویند خودمان میخواهیم سرنوشتمان را تعیین و مسیر حرکتمان را مشخص کنیم.
بحث مهم امروز مردم آزادی است آنان همچنان میخواهند آزادی داشته باشند، البته مانند همه کشورهای دنیا خود حداقلهایی را رعایت میکنند.
*یعنی قانونی که در کشور وجود دارد را رعایت کنند؟
بله، اما نه قانونی که مردم را محدود و مجبور به انتخاب یک سبک خاص زندگی کند. همین را تعمیم دهید به دیگر موارد مانند حق و آزادی تشکیل حزب و انجمن و اتحادیه و سندیکا داشتن و همچنین آزادی بیان و قلم و اندیشه. اینها خواستههای مردم در سال ۵۷ بود، در حال حاضر هم هست.
مردم هنوز اسلام را میخواهند
آرمان بعدی این است که مردم جمهوری میخواستند، هنوز هم میخواهند.نمیخواهند سرنوشتشان را دست یکنفر بدهند و بگویند این فرد و فرزنداناش بهترین آدمهایی هستند که میتوانند کشور را اداره کنند. مردم نمیپسندند کسی مادامالعمر بر آنها حکومت کند و حکومت او موروثی ادامه پیدا کند. برایشان حائز اهمیت است در تعیین سرنوشت کشور مشارکت داشته باشند. به همین دلیل وقتی به ادبیات سلطنتطلبها نگاه میکنید امروز آن را دموکراتیک و جمهوریخواهانه مییابید چون پس ذهنشان این است که ایرانیان امروز دموکراسی میخواهند.
مردم همچنین اسلام میخواستند و میخواهند زیرا اکثریت ایرانیان مسلمان هستند. نماز را اکثریت این جامعه هم قبول دارد و هم به احتمال زیاد رعایت میکند و میخوانند اما با اجباری کردن آن مخالفند. در مورد روزه و دیگر احکام هم چنین نظری دارند. مردم مسلمانند اما آزاده هم هستند و میگویند باید بگذاریم مردم هرگونه دوست دارند، زندگی کنند.
به لحاظ گفتمانی از رقبا برتریم
پس آرمانهای انقلاب همچنان مورد قبول مردم است. مهمتر آنکه ما بهلحاظ گفتمانی از رقبا برتریم. رهبر فقید انقلاب گفت، هر نسلی باید حاکم بر سرنوشت خود باشد؛ نه پیشینیان ما حق دارند بگویند ما چه باید بکنیم و نه ما حق داریم برای آیندگان تعیین کنیم آنها باید چه سیستمی را بپذیرید. این حق هر نسلی است که سرنوشت خودش را تعیین کند.
از نسل امروز نظرشان را بخواهیم و در صورت لزوم رفراندوم برگزار کنیم
این سخن تاسیسی همچنان زنده است. مگر رهبر فقید انقلاب نگفت هر نسلی باید بر سرنوشت خود حاکم باشد. خوب، از این نسل نظرشان را بخواهیم و در صورت لزوم رفراندوم و همهپرسی برگزار کنیم و ببینیم چه میخواهند. این منطق انقلاب و بنیانگذار نظام برآمده از آن است و هیچکس هم برتر از این منطق نیاورده است، همچنانکه کسی بهتر از «ایران برای همه ایرانیان» شعاری مطرح نکرده است.
آیا بهتر از «میزان رأی است» سخن دیگری آمده است؟ تا وقتی سیستم دولت-ملت برقرار است، شعاری برتر از اینها نخواهیم داشت
خیلی بهتر از آن چه امروز هستیم، میتوانستیم باشیم
*آیا قرار بود به اینجا برسیم؟
خیر، ما خیلی بهتر از آن چه امروز هستیم، میتوانستیم باشیم. اما سوال این است که آیا این وضع بد، نتیجه طبیعی انقلاب است؟ به نظر من، ما میتوانستیم بهگونهای عمل کنیم که به اینجا نرسیم. این وضع نتیجه غفلت و کوتاهی خودمان بوده است نه سرشت بد انقلاب. مردم با انقلاب کار درستی کردند اما ما پس از پیروزی، در مواردی غفلت کردیم و امروز به اینجا رسیدیم.
بلا تشبیه مثل این است که کسی بگوید نتیجه طبیعی بعثت پیامبر اکرم، عاشورا بود. میگوییم نه، این نتیجه اجتنابناپذیر بعثت نبود، نتیجه غفلت مسلمانان بود. اسلام حق بود و بهخوبی پیش رفت اما، بسیاری از مردم به هر دلیل جامعهشناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، قومی و قبیلهای غفلت کردند و زمانی چشم بازکردند و دیدند به عاشورا رسیدهاند.
شما نگاه کنید. پیامبر ابوسفیان را شکست داد، امیرالمومنین بهعنوان داماد و جانشین پیامبر در برابر معاویه پسر ابوسفیان بهخاطر غفلت مسلمانان، با همه بزرگیاش شکست خورد و خانهنشین شد و یزید، نوه ابوسفیان امام حسین(ع) نوه پیامبر را به شهادت رساند. باید ارزیابی کرد، چرا چنین اتفاقی افتاد.
هیچ ملتی را نمیتوان بهدلیل انقلابشان سرزنش کرد
به نظر من اصل انقلاب قابل دفاع است و هیچ ملتی را نمیتوان بهدلیل انقلابشان سرزنش کرد. زیرا انقلاب حق مردم و آخرین انتخاب ملت است و به نوعی میتوان گفت یک جراحی بزرگ است. اما درمورد اینکه چرا به اینجا رسیدهایم و کجاها خطا کردهایم همه با هم باید پاسخ دهیم. مخالفان و موافقان باید بگویند در کجاها اشتباه کردند که ما به این وضعیت دچار شدهایم.
بخش زیادی از انقلابیون از مردم فاصله گرفتهاند
*در ابتدای انقلاب مشاهده میکنیم مسئولان یک سری شعارها را بر زبان میآوردند که بسیار هم آرمانی است. اما امروز بهگونهای دیگر است. اوایل انقلاب مطرح شد فاصله طبقاتی نباشد همه یکسان از موهبت انقلاب بهره ببرند اما شرایط بهگونه دیگری پیش رفت، آیا مسئولان کشور و کسانی که انقلاب کردهاند از مردم فاصله گرفتهاند؟
بله، امروز بخش زیادی از انقلابیون از مردم فاصله گرفتهاند، زیرا سبک زندگی آنها عوض شده است.
همه بالاشهرنشین شدهایم، در صورتی که آن اکثریتی که انقلاب کردند و حتی رهبران انقلاب اکثرا در مرکز و پائین شهر سکونت داشتند، اما در حال حاضر عده کثیری از مسئولان در بالای شهر زندگی میکنند.
اگر تهران را یک دایره در نظر بگیرم که خیابان آزادی و انقلاب آن را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میکند، اکثریت قاطع مقامات در قسمت شمالی تهران سکونت دارند در حالی که قبل از انقلاب بسیاری از آنها در نیمه جنوبی شهر زندگی میکردند. همین امر یکی از عواملی است که بین مسئولان و مردم فاصله انداخته است.
تروریسم ماشین ضدگلوله را تحمیل کرد
*علت این فاصله افتادنها چیست؟
مهمترین علت این فاصله آن است که ما انتخابات صددرصد آزاد نداشتهایم. اگر میداشتیم مردم قطعا بهترینها را انتخاب میکردند. هنگامی که انتخابات آزاد باشد، ما مجبوریم در رقابت با رقبا خودمان را منسجم، مردمی و سالم نگه داریم.
زمانی که انقلاب شد مسئولان ما رفتوآمد عادی داشتند. شهید مطهری رئیس شورای انقلاب بود و از خودرو شخصی استفاده میکرد و محافظی هم نداشت تا اینکه گروهک فرقان ایشان را ترور کرد. تروریسم ماشین ضدگلوله را تحمیل کرد؛ زیرا چارهای نداشتیم و برای اینکه شخصیتها را حفظ کنیم باید از آن استفاده میکردیم.
تروریسم از نفس افتاد اما ماشینهای ضدگلوله باقی ماند و در حال حاضر بیشتر از آنکه نقش حفاظتی داشته باشد، نقش تشریفاتی دارد. البته چند مسئول خاص که باید حفظ شوند نیاز به ماشین ضدگلوله دارند.
اوایل انقلاب اگر چنین رفتارهای رخ میداد و ما خطایی مرتکب میشدیم، رقبا آن را چند برابر بزرگ میکردند برای اینکه ما را بکوبند. اما امروز بهعلت ترس از توقیف فلهای مطبوعات عملا روزنامهها هیچ مطلب جدی را نمیتوانند بنویسند یا انتقاد اساسی مطرح کنند، مسئولان هرکاری دلشان میخواهد، انجام میدهند. امروز چرا فشار بر فضای مجازی زیاد است؟ برای اینکه آزادی را در عرصه اندیشه و بیان و قلم تامین کرده است.
مسئولیت دولت موسوی و خاتمی را میپذیریم و از آنها دفاع میکنیم
ما امروز به آقای روحانی رأی میدهیم با اینکه میدانیم دولت ضعفهای زیادی دارد و کاملا قابل دفاع نیست اما وقتی وی را با رقبایش مقایسه و چشماندازی که پیروزی رقیب در جامعه ترسیم میکند، مشاهده میکنیم، در دفاع از آقای روحانی تردید نمیکنیم، البته این خود یک ایراد است.
حال آنکه اگر هر جریان نامزد خود را داشته باشد، به او رای میدهد، و البته اگر رأی نیاورد، ائتلاف میکند. در آن صورت مشخص میشود نامزد ما کیست و تکلیف ما در برابر مردم روشن است. بر همین اساس اعلام کرده و میکنیم مسئولیت دوره و دولت آقایان موسوی و خاتمی را میپذیریم و از آنها دفاع میکنیم. زیرا هر دو نامزد اصلی ما بودند. بنابراین مسئولیت خوب و بدشان را میپذیریم و البته معتقدیم چه در عرصه خدمت به ملت و چه در مبارزه با فساد در مجموع خوب عمل کردند و موفق بودند.
از طرف دیگر اگر نظارت استصوابی نباشد فاصله بین حاکمیت و ملت به کمترین حد ممکن خود خواهد رسید. این شکاف همچنین با آزادی مطبوعات و احزاب و اتحادیه و تجمع میتواند کاهش یابد. مجلس اول بدون نظارت استصوابی تشکیل شد و قویترین مجلس هم بود حتی قویتر از مجلس ششم.
مهمترین عامل بسته شدن فضا در جامعه، جنگ بود
مهمترین عامل بسته شدن فضا در جامعه، جنگ بود که محدودیتهای خاص خود را ایجاد و تحمیل کرد. علت دوم تروریسم کور سازمان مجاهدین خلق بود که فضا را تنگتر و بستهتر کرد. مثلا به دلیل همین ترورها تعداد کثیری از مارکسیستها از گردونه رقابتهای سیاسی و انتخاباتی حذف شدند، درصورتی که اگر جنگ و تروریسم نداشتیم، چنین کاری را انجام نمیدادیم.
دلیل سوم مدلحکومتهای انقلابی آن زمان بود. یادمان باشد انقلاب ما در زمان جنگ سرد اتفاق افتاد؛ زمانی که گفتمان غالب انقلابیون جهان حکومت تکحزبی بود. در حقیقت تمام حکومتهای جهان سومی استبدادی بودند، حال میخواست از نوع شرقی و انقلابی مانند کوبا، سوریه، کره شمالی، چین و شوروی باشد یا از نوع غربیاش مانند ایران و عربستان که دیکتاتوری وابسته و متکی به آمریکا و غرب بودند.
فکر میکردیم شاه میرود آمریکا و با یک کودتا بازمیگردد
عامل چهارم این بود که ما هنور بیم داشتیم قضیه ۲۸ مرداد ۳۲ تکرار شود و شاه دوباره برگردد. اشغال سفارت آمریکا تجسم این نگرانی بود. فکر میکردیم شاه میرود آمریکا و با یک کودتا بازمیگردد. باید گفت نهتنها ما چنین احساسی داشتیم بلکه مخالفان ما هم چنین حسی را داشتند.
داریوش همایون در خاطراتش میگوید سفارت که اشغال شد، فهمیدیم کار رژیم تمام شده است و برنمیگردد. تا قبل از آن در ایران مخفی زندگی میکردیم و منتظر کودتای شاه بودیم که بازگردد اما هنگامی که سفارت آمریکا اشغال شد، گفتیم دیگر ماندن جایز نیست و از ایران خارج شدیم. پنجمین عامل بسته شدن فضا، تلاشهای تجزیهطلبانه در کردستان، خوزستان، گنبد و سیستان بلوچستان بود که دولت را متمرکزتر و دایره حرکت مخالفان را محدودتر کرد.
کمتر کسی مانند بازرگان پیدا میشد که آزاداندیش باشد
روشن است با وجود این علل و عوامل، ما باید از آزادی پاسداری میکردیم که در آن شرایط نتوانستیم و تلاش نکردیم. البته بعضی مخالفان ما هم چنین کاری نکردند و مسئله اصلی آنها کسب تمام قدرت بود. از مجاهدین خلق که مدل حکومتش بسیار بستهتر از ما بود تا مارکسیتها که عمومشان استالینیست بودند یا سلطنتطلبها که مدل مطلوبشان دیکتاتوری بود. کمتر کسی مانند بازرگان پیدا میشد که آزاداندیش باشد.
بنیصدر گریخت ولی مهندس بازرگان ماند و امروز حزبش فعال است
*موضوعی که طی سالهای بعد از انقلاب با آن مواجه بودیم این است که با افرادی که روزی خودشان افراد تراز اول انقلاب بودند در برخی موارد بداخلاقی شد، چرا چنین اتفاقاتی افتاد؟
معمولا در انقلابها افراد با علائق و منافع مختلف شرکت میکنند و وقتی پیروزی حاصل میشود یک جریان سعی میکند بقیه را حذف و کشور را بهتنهایی اداره کند. جناحهایی که نوعا در انقلاب نقش دارند، فرزندان انقلاب خوانده میشوند.
البته باید گفت این حذف بهدلیل خطا و تمامیتخواهی حکومت نبود بلکه خطا و انحصارطلبی مخالفان بود. درعین حال همان زمان امثال مهندس میثمی که سابقا عضو مجاهدین خلق بود و چشمانش را در جریان مبارزه از دست داده بود و با جریان حاکم بر انقلاب هماهنگ نبود، تمامیتخواهی نکرد و اسلحه به دست نگرفت و ماند و به فعالیت قانونی پرداخت و امروز هم مجله دارد. درست است بنیصدر به خارج گریخت ولی مهندس بازرگان ماند و امروز حزبش فعال است.
بخشی از رفتارهای امروز تقصیر کسانی است که بعدا خود به نوعی حذف شدند
بخشی از این رفتارها تقصیر کسانی است که بعدا خود به نوعی حذف شدند. آنها باید محکم در مقابل حذف و تمامیتخواهی ایستادگی میکردند. بخشی هم به ما بازمیگردد که یا کم ایستادیم و یا اصلا ایستادگی نکردیم. توجه داشته باشید هنگامیکه قطار حذف راه میافتد اگر در مقابلش نایستیم همه را یکی پس از دیگری حذف میکند.
انحصار اطلاعرسانی شکسته شود
*برای بهبود این اوضاع چه باید کرد؟
گام اساسی اصلاح قانون اساسی است. برای مثال اجازه ایجاد رادیو تلویزیونهای خصوصی داده شود تا انحصار اطلاعرسانی شکسته شود و احزاب و افراد منتقد بتوانند حرف بزنند.
اقدام دیگر این است که نباید از افراد یک جناح برای نهادهای انتصابی همچون قوه قضائیه و شورای نگهبان منصوب شوند بلکه از همه جناحها باشند.
گام بعدی این است که اجازه دهیم مردم آزادانه انتخاب کنند. اگر این اتفاقات بیفتد بسیاری از ایرانیانی که صاحب اندیشه و نظر هستند و توانایی دارند حتی اگر به خارج رفتهاند، بازمیگردند و در بخشهای مختلف اقتصادی و علمی و فنی و مدیریتی به جامعه کمک میکنند.
در واقع باید هرچه سریعتر اصلاح ساختار صورت گیرد تا بتوانیم اوضاع را بهبود بخشیم. اگر امروز این کار را انجام ندهیم فردا با مشکلات بسیار جدیتری روبهرو خواهیم شد.
یک سلطنت ۲۵۰۰ ساله را کنار زدیم آیا سنت چهل ساله را نمیتوانیم اصلاح کنیم؟
*آیا فکر میکنید این تغییر ساختار بعد از گذشت چهل سال رخ میدهد؟
ما یک سلطنت ۲۵۰۰ ساله را کنار زدیم آیا سنت چهل ساله را نمیتوانیم اصلاح کنیم؟ بهویژه آنکه امروز دنیا با آن روزی که ما انقلاب کردیم، تفاوتهای بسیاری دارد. این دنیا، دنیای چهل سال پیش نیست. اگر درست عمل کنیم در عرض ۱۰ الی ۲۰ سال یک اقتصاد پویا خواهیم داشت.
زمان انقلاب وضع اینگونه نبود. همه اقتصادهای برتر دنیا پشتوانه ۱۰۰ سال و ۲۰۰ ساله داشتند. اما مدلهای جدید توسعه نشان میدهد ما میتوانیم ظرف یکی دو دهه اقتصادی پویا داشته باشیم. چین مگر کشور فقیری نبود؟ اما با رشد جهشوار خود توانست بیش از ۷۵۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر نجات دهد، یعنی حدود ۱۰ برابر جمعیت ایران.
این کار در کشور ما از مسیر انتخابات آزاد میگذرد. انتخابات آزاد خون تازه در رگهای مردم جاری میکند. از سوی دیگر باید کاری کنیم همه در انتخابات شرکت کنند و در پارلمان نماینده داشته باشند. تاریخ ثابت کرده است ما هر جا و هر زمان با غیرمسلمانان رقابت کردیم، قویتر شدیم.
تا زمانی که مبارزه با مخالف برایمان مهمتر از مبارزه با فساد باشد، فساد برطرف نخواهد شد
*موضوعی که در این میان مطرح میشود این است که بعد از گذشت چهل سال جامعه مطرح میکند یکی از دلایلی که دست به انقلاب زد مبارزه با فساد بود، اما با گذشت چهار دهه هنوز شاهد هستیم مردم از فساد در بخشی از حاکمیت انتقاد دارند،نظر شما چیست؟
تازمانیکه مبارزه با مخالف برایمان مهمتر از مبارزه با فساد باشد، فساد برطرف نخواهد شد. افزون بر آن در بحث مبارزه با فساد چند موضوع را باید در نظر گرفت؛ نخست اینکه اقتصاد ما نفتی است. پس احتمال فساد زیاد خواهد بود.
همچنین ما در شرایط تحریم بهسر میبریم. هرگامی برای دور زدن تحریم یکجایی قانونی را میشکند. پس انواع سوءاستفادهها صورت میگیرد، آن هم درحالیکه بخشی از نهادهای عمومی درگیر فسادند. از سوی دیگر اگر امروز مطبوعات آزاد و مجلس زنده و پویا داشتیم، قطعا فساد گسترده نمیشد.
نمیتوانیم یکشبه اقتصاد دولتی و وابسته به نفت را اصلاح کنیم
راهکار چیست؟ البته که نمیتوانیم یکشبه اقتصاد دولتی و وابسته به نفت را اصلاح کنیم و به بخش خصوصی بدهیم اما میتوانیم نهادهای مدنی را شکل دهیم و رسانهها را آزاد کنیم تا در اینباره برنامه مفید و موثر بسازند.
نباید اصولگراها بهدنبال فساد اصلاحطلبان باشند و اصلاحطلبان هم در پی فساد آنان و هر دو قبیلهای عمل کنند. همه باید برای مبارزه با فساد بسیج شوند. سیاست کلان نیز عوض شود و مقابله با فساد مقدم بر مقابله با مخالف قرار گیرد.
حکومت باید هرچه سریعتر اصلاحات بنیادی صورت دهد
*مردم از نابسامانیهای موجود گلایهمند هستند و از مسئولان میخواهند برای این شرایط اقدامی انجام دهند و میگویند تا چه زمانی باید این شرایط را تحمل کنیم؟
مدافع وضع موجود نیستم اما معتقدم اگر اوضاع بهم بریزد وضعیت بدتر میشود. به اعتقاد من حکومت باید هرچه سریعتر اصلاحات بنیادی صورت دهد. زیرا وضعیت خوب نیست. حکومت باید فضای سیاسی را باز کند. حکومت باید از همه مختصصان و صاحبنظران ایرانی کمک بگیرد و برخی مسئولان از تنگنظری دست بردارند.
این برازنده ایران نیست که در قرن بیستویکم درگیر این موضوع باشیم که زنان ما به استادیوم بروند یا نروند. بهجای این مباحث توجه حاکمیت باید بر مسائل اقتصادی و اجتماعی متمرکز شود تا جامعهای امیدوار داشته باشیم.
ونزوئلا بهقدری مشکلات جدی دارد که هر دولتی سر کار بیاید مدت زیادی دوام نمیآورد
*نظرتان درباره اتفاقات ونزوئلا چیست؟
برای ونزوئلا هم آینده خوبی پیشبینی نمیکنم. شاید بشود با تظاهرات حکومتی را ساقط کرد اما بعدش چه میشود؟ طرفداران حکومت چه میشوند؟ مخالفان کجا میروند؟ کشورشان بهقدری مشکلات جدی دارد که هر دولتی سر کار بیاید مدت زیادی دوام نمیآورد مگر این که تغییری اساسی صورت گیرد؛ انتخابات آزاد همراه با تفاهم جناحها و گرایشهای سیاسی و اجتماعی.
شکاف در جامعه ما به جای اینکه عمودی باشد، افقی است
*باتوجه به شرایطی که وجود دارد چه باید کرد تا امید به جامعه بازگردد و مردم به آینده امیدوار شوند؟
شکاف در جامعه ما به جای اینکه عمودی باشد، افقی است. هستند کسانی مانند داعش فکر میکنند و در مقابلشان افرادی داریم که اسلام را مانع اصلی پیشرفت کشور میدانند. چنانچه گرایشهای مختلف بخواهند همدیگر را حذف کنند، این یعنی جنگ داخلی و شاید هم تجزیه ایران. باید همه به گفتوگو بنشینند و به تفاهم برسند.
نظر خود را ارسال کنید