خدا را صد هزار بار شکر بالاخره یک بار خیر مافیا به مردم رسید و غائله ختم به خیر شد. نه پدر جان قیمت گوشت و تخم مرغ و گوجه و مسکن و پیچ و مهره و … پائین نیامده است و مافیای این اقلام به تاخت در حال ترکتازی هستند و نمایندگان مجلس در حال آچارکشی طرح های مختلف برای کنترل قیمت ها هستند. ( البته اگر سربازان وظیفه شناس بگذارند و راه را بر نمایندگان نبندند!) منظور بنده عزیزان مافیا، فعال در حوزه فیلم ،کلیپ و سخنرانی های انگیزشی است که بحمدالله و المنته رویکرد و نگرش مردم را در خصوص نگاه کردن به نیمه پر آفتابه یا لیوان یا هر ظرف دیگری تغییر دادند. یعنی این همه سهراب خدا بیامرز بلاتشبیه زور زد که چشم ها باید شست، اصلاً باید ضدعفونی کرد ، استریلیزه کرد و جور دیگر باید دید؛ توی کَت هیچ کس نرفت. اما الان داستان تومنی هشت صنار با گذشته فرق کرده و با وجود اینکه تمام کدخداها از روستا ها مهاجرت کرده اند و خبری هم از مهاجرت معکوس نیست، ولی کدخدا منشی هنوز در حل اختلافات حرف اول را می زند. شاهد مثال ماجرای سیلی زدن نماینده مجلس به صورت سرباز … یعنی اگر شما نماینده یک مجلس انقلابی باشید و در یک روز زمستانی سر خر را کج کنید تا از مسیر ویژه زود تر به محل کار یا محل ملاقات برسید و به امورات خلق الله رسیدگی کنید؛ بعد یک سرباز بوق جلوی شما بگیرد و به شما بگوید بچه بوق و شما هم با رعایت پروتکل های بهداشتی و رویکرد کنترل خشم، یک سیلی پدرانه به گوشش بنوازید! بعد ملت شجره نامه شما را در بیاورند، یک عده توئیت کنند قرار بود به سرباز دشمن سیلی بزنیم نه سرباز وطن، روزنامه تیتر بزند سیلی قانونگذار بر صورت مجری قانون و … بعد هم پلیس فیلم درگیری را پخش کند و هزار یک داستان دیگر … اگر تغییر نگرش مردم نبود این غائله به این راحتی ختم به خیر نمی شد! اما بعد از تغییر نگرش مردم توسط مافیای فیلم های انگیزشی با وجود این همه بگیر و ببند و … با انتشار یک کلیپ ماجرا ختم به خیر شد. به زبان ساده تر در چنین شرایطی کافی است شما با رویکرد کدخدامنشی یک کلیپ تهیه کنید و حتی بدون رعایت پروتکل های بهداشتی فضا را آرام کنید، ابهامات را ماله کشی کنید و بدون اینکه به سیلی اشاره کنید از سرباز وطن تشکر کنید! همه چیز به حالت پیش فرض بر می گردد!
فقط لابلا این نکته را باید جسارتاً خدمت جناب عنابستانی عرض کنم استاد ما اگر نماینده مجلس بودیم و قصد داشتیم از مسیر ویژه بدون کارت تردد عبور کنیم از خودرو پیاده می شدیم، اسم سربازی که در سرما و اوج کرونا در حال انجام وظیفه است از روی اتیکتش می خواندیم و با اسم کوچک صدایش می کردیم. محترمانه خودمان را معرفی می کردیم و با شوخی و لبخند از او درخواست می کردیم با توجه به اهمیت جلسه مسیر را برایمان باز کند! این تکنیک را از عمو سیفی ( سرایدار مفخم مدرسه مان) یاد گرفته ایم. هزینه چندانی هم ندارد ولی وحشتناک کارگشا است. شما هم می توانید امتحان کنید!
نظر خود را ارسال کنید