اگر آمارها را بررسی کنید متوجه میشوید که ما در حوزه برخی متغیرهای کلان اقتصادی شبیه تورم یا رشد نقدینگی از همه کشورهای جنگ زده اطراف خودمان هم بدتر هستیم. سوریه حتی در مدت جنگی که در این کشور وجود دارد دچار شوک ارزی که در ایران وجود دارد نشده است. این نشان میدهد که کشور ما از نظر اقتصادی و سیاستگذاری بد اداره میشود.
نمونه این موضوع یادداشتی از عباس عبدی است که این سوال را مطرح میکند کهچرا اقتصاد افغانستان باثباتتر از ایران است؟
عبدی در یادداشت خود مینویسد: به مسائل اقتصادی ایران نگاهی بیندازیم. وضعیت تورم، نرخ ارز، ثبات سیاستها، مقررات اقتصادی و… و آن را مقایسه کنیم با افغانستان که بعید میدانم تعداد کارشناسان اقتصادی آن به اندازه یک دانشگاه ایران نیز باشد. ولی چرا آنان میتوانند اقتصاد باثباتتری داشته باشند و ما نه؟ همین سادهانگاری ما نسبت به نقش علم است که گمان میکنیم هر وزیری باید در حوزه وزارتی خود کارشناس باشد.
این روزنامه نگار مینویسد: کسانی هستند که پیش از آمدن بر سریر قدرت حرفهای بسیار درستی میزنند. حرفهایی که نشان میدهد، ریشه مشکلات را فهمیدهاند و دانش کافی نسبت به آن دارند، ولی هنگامی که وارد قدرت و مسوولیت میشوند، به کلی متفاوت عمل میکنند. روشن است که در اینجا نه بر اساس دانش که بر مبنای عامل دیگری تصمیم میگیرند.
عبدی ادامه میدهد: هرگونه کوششی جهت آگاه کردن آنان از طریق علم، بیهوده و بیثمر است. آن عامل دیگر چیست؟ عامل ساختاری و بینشی. بینش اگر چه متأثر از دانش است، ولی به نسبت مستقل نیز هست. تابع محض آن نیست. افراد زیادی هستند که دانش دارند، ولی تبدیل دانش به عمل و سیاست، بدون بینش ممکن نمیشود.
نظر خود را ارسال کنید